تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار تادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن




رمان کده - رمان اکسیر عشق 7 s

رمان اکسیر عشق 7



رمان اکسیر عشق قسمت هفتم

برگشتم سمتشو درستامو دوره گردنش آویزون کردمو همین جوری بغلش کردمو گفتم نوید تو خیلی خوبی همیشه همین جوری بمون دستاشو به حالت نوازش روی کمر تکون دادو گفت نوید- توهم همیشه دوسم داشته باش سرمو تکون دادمو دستامو از دور گردنش باز کردم که دوباره صدای زنگ در بلند شد با ترس به نوید نگاه کردم از چشمام خوند که چقدر ترسیدم برای همین گفت نگران نباش این دیگه سوپری محله من میرم خریدارو بگیرم توهم زود بیا و از در رفت بیرون از روی تخت بلند شدمو توی آینه موهامو که یکم بهم ریخته شده بود درست کردمو رفتم پایین نوید توی آشپزخونه بود و داشت خریدارو توی کابینت و یخچال جا میداد رفتم کمکشو تموم خریدارو جا دادیم و بعد شروع کردیم به درست کردن سوسیس بندری همین جوری که مشغول بودیم گفتم نوید هر وقت بیکاری بهم آشپزی یاد بده که مجبور نباشی خسته و کوفته از سره کار تازه بخوای غذا درست کنی نوید- نمیخواد من عادت دارم میخوای یه بلایی سره خودت بیاری ااااااااااااا نوید یعنی من دستو پا چلفتیم نوید- نه عزیزم یکمی سربه هوایی نه قول میدم حواسمو جمع کنم من هرچی میگم تو میگی نه توی شرکت نذاشتی کار کنم حالا هم آشپزی یادم نمیدی بابا من حوصلم سر میره خب نوید- خیله خب بنده تسلیم قبول وقتایی که آشپزی میکنم بیا بقل دستم ببین چیکار میکنم خوب آره خیلی نوید پس کی آماده میشه این بوش منو کشت نوید- امان از دسته تو من نمیدونم تو که خوب میخوری چرا چاق نمیشی تو دوباره گیر دادی به هیکل من موضوع دیگه پیدا نکردی نوید- این تنها موضوعیه که من عاشقشم با دست زدم سرشونشو گفتم خیلی منحرفی نوید- ااااا مگه قبل عقد بهت نگفته بودم که منحرفم وای ببخشیدحتما یادم رفته حالا چیکار کنیم سرت کلاه رفته درحالی که جیغ میزدم گفت نوییییییییییییییییییییییی ییییییییییید نوید- جانم آماده نشد نوید- من که نفهمیدم مثلا بحث و پیچوندی چرا بشین پشت میز تا برات بکشم بلاخره شامو با شوخی و خنده خوردیم و چون هردو خسته بودم بعد از جمع و جور کردن آشپزخونه رفتیم بالا و خوابیدیم با احساس اینکه یه چیزی داره بینیمو میخارونه یه دست به بینیم کشیدم ولی بازم احساس خارش میکردم برای همین چشمامو باز کردم و دیدم نوید با یه پر بالای سرم ایستاده و داره میخنده علاوه بر منحرف بودن مردم آزاریم به صفاتت اضافه کن نوید- علیک سلام چشم حتما یادداشت میکنم که خانموم به جای اینکه پاشه یه صبحونه ی عالی برای شوهرش درست کنه تا ساعت 12 درخواب ناز تشریف دارن تا اینو گفت مثل سیخ روی تخت نشستم و به ساعت نگاه کردم وای راست میگفت سلام ببخشید نمیدونم تازگیا چرا این قدر میخوابم نوید- هرکی ندونه فکر میکنه من ازت چقدر کار میکشم خبر ندارن که اااااا نوید ببخشید خب دیگه کاری نکن شرمنده بشم نوید- بنده غلط بکنم فدای سرت تا هروقت که دوست داری بخواب این جوری کمتر به جون من غر میزنی که حوصلم سرمیره کوسن روی تخت و برداشتم و زدم توی سرش نوید- این الان بوس صبح بخیر بود عزیزم به به عجب چسبید دوست داشتی الان یکی دیگه هم بهت میدم تا خواستم دوباره کوسن و بزنم توی سرش مچ دستامو گرفت و هلم داد روی تخت و باهم افتادیم روی تخت نوید- نه عزیزم دیگه نوبتیم باشه نوبت منه صورتشو آروم آروم آورد جلو وقتی نفسای گرمش به لبم خورد سریع چشمامو بستم نوید- نگاش کن توروخدا بعد این همه وقت هنوز چشماتو میبندی به جای لبام گونمو بوسید و سریع از روی تخت بلند شدو گفت زود بیا پایین کارت دارم و از در رفت بیرون با صدای بسته شدن در چشمامو باز کردم و سریع از روی تخت بلند شدمو رفتم سمت دست شویی دستو صورتمو شستم موهامو مرتب کردم و اومدم بیرون و لباسمو عوض کردمو رفتم طبقه ی پایین . دیدم چندتا تابلوی بزرگ و که پشتشون به منه رو داره نگاه میکنه تابلو خریدی کجا میخوای بزنی نوید- آره میخوام توی اتاق خواب بزنم تا هر وقت چشمم بهشون افتاد کلی انرژی بگیرم حالا چی هست حتما منظره نوید- از اون قشنگ تر بذار بیا اون ور از منظره قشنگ تر چی میتونه باشه رفتم پیششو به تابلو ها نگاه کردم وای خدای من این تابلوها عکسای عقدمون بود که نوید بزرگشون کرده بود یکش همون بود که نوید داشت گردنمو میبوسید یکی دیگه همون بود که پشتامون بهم بود و از پشت دستامونو قفل کرده بودیم و آخری یه عکس تکی از من بود که تکیه داده بودم به درخت وای نوید خیلی قشنگن نوید- دیدی گفتم از منظره قشنگ تره حالا شما این چکش با میخا رو بگیر بیا دنبال من تا تابلوها رو وردارم تابلوهارو برداشت و باهم رفتیم طبقه ی بالا توی اتاق خوابمون نوید- خب حالا کجا بزنیمشون چه طوره دوتاشو بالا و پایین بزنیم به این دیوار بقلی این جا که میشه سمتی که تو میخوابی پس من چی نوید- تو که عکس نمیخوای زندش کنارت خوابیده نخیر اونجا خوب نیست خیلی هم خوبه رفت به سمت دیوار وشروع کرد زدن میخا و به اعتراض های منم هیچ توجه ی نکرد و بلاخره دوتا از عکسایی که توش جفتمون بودیمو زد به دیوار نوید- خب چه طوره این عکس تکیه رو بزنیم رو به روی تخت هر کار دوست داری بکن اومدم سمت در که بیام بیرون که از پشت کمرمو گرفت نوید- قهر کردی کوچولو خب جا از این بهتر پیدا نمیشد اصلا تو هر وقت دوست داشتی بیا جای من بخواب نمیخوام میخوام برم پایین ولم کن نوید- اگه رفتی تابلوها رو میکنم میبرم خودت میدونی که نمیشه سمت دیوار تو تابلو زد تهدیدش کار ساز بود چون گفتم باشه جایی نمیرم اونم رفت سمت تابلوی آخری و زدش روی به روی تخت خدایش قشنگ زده بود حالا من بهنونه میگرفتم آخه تابلو ها رو زده بود طرف خودش البته طرف منم در بود و دیوارش کم جای دیگه ی نمیتونستیم بزنیم بعد از زدن تابلوها گفت بریم پایین چون خودش ناهار درست کرده بود و رفتیم پایین حدود یک ماهی هست که زندگی مشترکمون شروع شده باهمه بالا و پاییناش و قهر و آشتیاش که همیشه نوید کوتاه میومد خراب کاریای من توی آشپزی و خوشی هاش دیگه نوید حالا شده همه کسم خیلی بهش وابسته شدم به طوری که شبا تا نیاد خوابم نمیبره آخه بعضی شبا ممکنه به خاطر کارای شرکت دیر بیاد هر دفه هم که میاد کلی دعوام میکنه که چرا نخوابیدی اوایل روم نمیشد بهش بگم ولی بلاخره یه شب که کلیه عصبانی بود که چرا نخوابیدم با بغض و اشکایی که روی گونم سرازیر شده بود گفتم تا وقتی پیشم نباشی خوابم نمیبره اولش همین جوری گیج زل زد به چشمام بعد یه دفه بغلم کرده و گفت الهی من فدات بشم ببخشید یکم تند رفتم و کلی قربون صدقم رفت و قول داد که شبا زودتر بیاد خونه الانم چشم به در اتاق دوختم تا بیاد البته امشب دیر نکرده من حوصله نداشتم برای همین اومدم توی اتاق و روی تخت دراز کشیدم به نظرم نویدم اومده چون صدای قدمهاشو روی پله ها میشنوم چشمامو روی هم میزارم و صدای در اتاق میشنوم زیر چشمی نگاه میکنم داره لباساشو عوض میکنه دوباره چشمامو میبندم حالا روی تخت خوابید و دستاش دور کمرم حلقه شد و صداش که زیر گوشم میگه سلام شیطون خانم من که میدونم بیداری پس اینقدر چشمای خوشگلتو روی هم فشار نده چشمات درد میگیره برگشتم سمتش داشت میخندید نوید- آخ آخ خودتو لو دادی دیدی بیداری خودمو براش لوس کردمو رفتم توی بغلش گفتم سلام خسته نباشی نوید- سلام به روی ماهت تورو که میبینم خستگیم در میره سرمو از توی بغلش در آوردمو توی چشماش نگاه کردم یکم رگاش قرمز شده بود نوید حالت خوبه چشمات چرا قرمزه نوید- آره عزیزم خوبم یکم سرم درد میکنه که الان خوب میشه فقط باید بخوابم میخوای برم برات قرص بیارم نوید- نه الان میخوابم خودش خوب میشه پس بذار برم برات گل گاب زبون درست کنم راحت بخوابی نوید- نمیخواد دختر خوب بگیر بخواب این جوری نمیتونم بخواب وقتی درد داری من چه جوری بخوابم نوید- آخه باید بری کتری بذاری آب جوش بیاد درده سر داره نه نه زودی درست میکنم میام نوید- باشه ممنون عزیزم مواظب خودت باش هول نکنی خودتو بسوزونی نه حواسم هست از روی تخت بلند شدمو از اتاق اومدم بیرون داشتم پلها رو با سرعت میرفتم پایین که یه دفه تعادلمو از دست دادمو چندتا پله ی آخری رو پرت شدم پایین از برخورد سرم روی کف پوشای خونه بیهوش شدم و دیگه چیزی نفهمیدم . آروم چشمامو باز کردم سردردم وحشتناک بود و همین سردرد لعنتی باعث میشد گیج بشم و ندونم توی چه موقعیتی هستم با احساس این که یکی کنارمه برگشتم سمتش از دیدنش شوکه شدم و نمی تونستم کلمه ی به زبون بیارم وقتی دید به هوش اومدم نگران اومد سمتمو گفت نازنین حالت خوبه جایت درد نمیکنه عزیزم چند دفعه گفتم نمی خواد بری این چی میگفت برای خودش کجا میخواستم برم دستشو جلو آورد که گونمو لمس کنه که خودمو کشید عقب با تعجب بهم نگاه کردمن اصلا نمیفهمیدم موضوع از چه قراره اون اینجا چیکار میکرد اصلا من کجا بودم تنها چیزی که یادم میاد اینه که داشتم وسط خیابون دنبال پسربچه میدویدم ولی با صدای بوق یه ماشین وسط خیابون خشکم زد که یکی هولم داد بعدش دیگه هیچی یادم نمیاد گیج برگشتم سمتش و گفتم من اینجا چیکار میکنم نکنه دوباره دزدیدیم میخوای کاری که دادشت تموم نکرده رو تو تموم کنه آره چرا حرف نمیزنی انگار بهش برق وصل کرده بودن توی شوک بود یه حس غریبی توی نگاش بود که من چیزی ازش نمیفهمیدم گیج به لباسای تنم نگاه کردم پس لباس عروسم کو چرا لباس راحتی تنمه من الان باید سر سفره ی عقد باشم حتما امید خیلی نگرانم شده کاش بهش گفته بودم اونم باهام اومده بود بی تاب برگشتم سمتش و گفتم باهام چیکار کردی منو کجا آوردی الان همه ی خانوادم نگرانمم نوید- حافظتو به دست آوردی همه چی یادت اومده درسته حافظم مگه فراموشی گرفتم این حرفا چیه میزنی دارم بهت میگم من ............... با دیدن عکسای روی دیوار ماتم برد من و نوید بودیم که نوید از پشت کمرمو گرفته بود و داشت گردنمو میبوسید خدای من این چیه حتما فتوشاپه برگشتم سمتش و گفتم این جا چه خبره این عکسا چیه به دیوار تو چیکار کردی کلافه دستی توی موهاش کشیدو گفت نوید- الان وقت خوبی برای توضیح دادن نیست بهتره استراحت کنی استراحت کنم من اصلا نمیدونم کجام اینجا چیکار میکنم چرا این لباسا تنمه الان خانوادم و امید نگرانمم یه دفه عصبانی شدو گفت اسم این پسره ی عوضیو نیار میخوای بدونی خیله خب الان یه ماهه فراموشی گرفتی و اینجا زندگی کردی خانوادت ازت خبر ندارن چون من نخواستم دلم نمیخواست ازدستت بدم میفهمی یا نه این عکسای روی دیوارم مال روزه عقدمونه تو الان زنمی فقط فقط مال من میفهمی نه دروغ میگه این امکان نداره من زنشم مگه میشه داد زدم دروغ میگی بازم کلک جدیدتت دیگه میخوای چیو ازم بگیری هان جسممو آره تو فقط جسممو میخواستی با یه دلیل مسخره که اصلا وجود خارجی نداشت اومدی سمتمو همه ی زندگیمو خراب کردی دیگه چی میخوای از جونم رفت سمت کشوی میزو یه شناسنامه از توش درآوردو پرت کرد روی تخت و گفت بیا ببین دیگه همه ی وجودت مال من شده باور نمیکنی برو صفحه ی مشخصات همسر ببین چی نوشته با دستای لرزون شناسنامه رو برداشتمو صفحه ی اولو باز کردم شناسنامه خودم بود رفتم صفحه ی که گفته بود باورم نمیشد اسم نوید راد توش نوشته بودن ناخداگاه اشکام سرازیر شد چه بلایی سرم اومده بود که خودم خبر نداشتم داد زدم نه نه این حقیقت نداره من زنت نیستم امید منتظرمه من بهش قول دادم با عصبانیت اومد به سمت از ترس رفتم عقب که خوردم به پشتی تخت مچ دستمو گرفت و گفت بهت میگم اسم این عوضی رو جلوی من نیار که یادت نمیاد شاید با یه بوسه تموم اون شبای خوبی که باهم داشتیم یادت بیاد صورتش آورد جلو که ببوستم ولی با سیلی که بهش زدم همون جا موند و جلوتر نیومد تو یه دروغ گوی آشغالی من حالم ازت بهم میخوره اون وقت بیام زنت بشم یه پوزخند اومد روی لبش سرشو کشید عقب و دست مالید به جایی که سیلی زدم و گفت نوید- وقتی فراموشی گرفته بودی یه چیز دیگه میگفتی میدونم که ازم متنفر نیستی اگه باور نمیکنی میبرمت دکتر شاید حرف دکترو باور کردی با دست صورتمو گرفتم و صدای هق هق گریم تموم اتاق و پر کرد دلم نمیخواست جلوش گریه کنم نمیخواستم فکر کنه ضعیفم ولی این اشکا بدون اراده از روی گونم سر میخوردن پایین باورم نمیشد که به همین راحتی آیندمو ازدست دادم خدایا یا باید چیکار میکردم جواب خانوادم و امیدو چی میدادم کاش همون سری که دزدیده شدم راستشو گفته بودم ، یه فکر توی سرم جرقه زد سرمو بلند کردم و اشکامو پاک کردمو گفتم بیا طلاقم بده تو که به هدفت رسیدی دیگه کاری باهام نداری پس طلاقم بده تا برم پیش خانوادم مطمئن باش چیزی بهشون نمیگم دوباره عصبانی شد اومد سمتمو مچ دستمو گرفت و همین جوری که داشت مچمو فشار میداد گفت تو در مورد من چی فکر کردی فکر کردی از روی هوس باهات ازدواج کردم آره توی خواب ببینی طلاقت بدم آرزوشو به دلت میزارم حالا میبینی مچه دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و شروع کردم به مالیدنش و گفتم حالا میبینی طلاقمو ازت میگیرم آره من تو رو یه آدم هوس باز آشغال میدونم که برای خوش گذرونی آینده ی یه دخترو خراب میکنی تو هیچی غیر از این نیستی نوید- یه آدم هوس بازی نشونت بدم که هیچ وقت یادت نره یادت باشه به عشقم شک کردی خودت خواستی از همون پوزخندای خودشو تحویلش دادمو گفت تو اصلا نمیدونی عشق چی هست کثافت کاریای خودتو جای عشق نذا...... با سیلی که توی گوشم خورد بقیه حرف توی دهنم من خون از گوشه ی لبم زد بیرون باور نمیشد زده بود توی گوشم به چه حقی نوید- اینو زدم تا یه حرف و بفهمی بعد بزنی آره از آشغال مثل تو اصلا بعید نیست از روی تخت بلند شدمو رفتم سمت در که از پشت کمر گرفته شد با صداش که زیره گوشم میگفت کجا مور مور شدم ولم کن میخوام برم نوید- تشریف داشته باشید من هنوز وقت نکردم ازت پذیرایی کنم همین طور که داشتم تقلا میکردم که از دستش خلاص شم گفتم فکر کردی توی این خونه میمونم نوید- فکر که نکردم مطمئنم اینجا میمونی مثل یه خانم خوب خونه دار درکنار همسرت زندگی میکنی توی خواب ببینی نوید- توی واقعیت دارم میبینم پرتم کرد روی تخت و رفت بیرون و بعد صدای چرخیدن کلید توی قفلو شنیدم به سمت در رفتمو شروع کردم زدن به در صداشو میشنیدم که خندون میگفت عزیزم انرژی تو هدر نده بذار برای شب جون داشته باشه و بعد صدای قهقهش از روی حرص یه مشت زدم به در و همون جا پشت در روی زمین نشستم و سرمو گذاشتم روی زانوم خدایا چه جوری از این جا راحت شم درسته که دوسش دارم ولی بهش اعتماد ندارم نمیتونم باور کنم که منو برای خودم میخواد و هنوز توی فکر انتقام نیست از پشت در بلند شدم و رفتم سمت دستشویی و لبمو که خونی شده بود با آب سرد شستم خوشبختانه ورم نکرده بود و فقط زخم شده بود از دست شویی اومدم بیرون و رفتم روی تخت نشستم باید فکری میکردم خانوادم حتما نگرانم بودن یک ماه بی خبری چیزه کمی نبود با صدای چرخش دوباره ی کلید توی در برگشتم سمت در ، در رو باز کرد و گفت بیا پایین ناهار بخور نمیخوام تو رو که میبینم اشتهام کور میشه بدون توجه به حرفم دستمو گرفت و کشون کشون با خودش برد پایین و رفت توی آشپزخونه و هول داد طرف میز پهلوم خورد توی میز و یه درد بدی توش پیچید هوی وحشی چته رم کردی نوید- تو زبون خوش حالیت نمیشه باید باهات وحشی بود بتمرگ مثل اینکه نقهمیدی چی گفتم، گفتم نمیخوام اشتهام کور شده اومد سمتمو گفت خودم بازش میکنم عزیزم و دست انداخت دور کمرم همین طوری داشت صورتشو میومد جلو دیدم اگه کاری نکنم این دیونه منو بوسیده داشتم به مغزم فشار می آوردم که حالا چیکار کنم که دیدم تنها کاری که میتونستم توی این موقعیت انجام بدم اینه که بگم آخ صورتش توی یک سانتی صورتم متوقف شد آخیش نزدیک بودا با تعجب سرشو کشید عقب و گفت چته چرا میگی آخ مونده بودم چی بگم آخه همین طوری گفته بودم آخ عجب غلطی کردما آخ گفتم چی بود این وسط یه دفه یاده پهلوم افتادم دستمو گذاشتم روشو گفتم چیزه پهلوم یه دفه تیر کشید مشکوک نگام و گفت چرا خب یه دفه ای همچین یه دفه ایم نبود مثل اینکه یادت رفته هولم دادی پهلوم خورد توی میز حالا درد میکنه طلب کارم هستی پیرهنتو بزن بالا ببینم چی شده وای حالا بیا و درستش کن حالا تا نبینه چی شده ول کن نیست که یه اخم کردمو گفتم لازم نکرده نمی خواد دست کارتو ببینی حالا هم برو کنار میخوام رد بشم نوید- گفتم پیرهنتو بزن بالا ببینم چی شده مگه درد نمیکنه شاید زخم شده باشه نه زخم نشده یه دفه تیر کشید بعد خوب شد میری کنار یا نه یه دفه دست برد سمت لباسم که مچشو گرفتم و گفتم هی چیکار میکنی دستت و بکش کنار نوید- انگار باره اولشه که بدنشو میبینم صد دفه دیدمت برای اینکه خوبشو بدونی حتی میدونم کجاهای بدنت خال داره برای مثال یه خاله کوچیک روی سینه ی چپت داره درسته یا نه حالا دستمو ول کن با دهان باز داشتم نگاش میکردم این عجب بچه پررویی توی روی من وایساده میگه کجا خال دارم حالا واجب بود این موضوعو این وسط بگه دوباره اخمامو کشیدم توی همو گفتم که چی دلیل نمیشه اون مال زمانی بود که فراموشی داشتم و تو ازم سو استفاده کردی بدون توجه به حرفم دستمو با یه حرکت کنار زدو پیرهنو زد بالا دستشو گذاشت همون جایی که خورده بود توی میز که یه دفه جیغم رفت هوا نوید- چته چه خبرته چرا جیغ میزنی دستتو بردار چرا فشار میدی خب دردم اومد نوید- من فقط دست کشیدم روش این دست کشیدن بود میخواستی فشارش بدی حتما مشت میزدی نوید- خب بابا چیزیش نشده که فقط یکم کبود شده با این حرفش دوباره جیغ زدم و گفتم چی کبود شده ببینم، دستشو زدم کنار که دیدم بله راسه یه گردو کبود شده منم ناز نازی معلوم نیست حالا کی خب بشه انقدر دلم میخواست یه بلایی چیزی سرش بیارم نگاه کن با پوست نازنینم چیکار کرده پیرهنمو زدم پایین که گفت صبر کن برم برات کیسه آب گرم بیارم تا دردش کم بشه لازم نکرده زدی داغون کردی حالا بری کیسه آب گرم بیاری بخوره تو سرت زدمش کنار نرسیده به دم آشپزخونه دستش دور کمرم حلقه شد و با شستش همون جایی که خورده بود توی میزو فشار داد که دوباره تیر کشید زیر گوشم گفت میری میشینی مثل بچه ی آدم غذاتو میخوری یا انقدر فشارش میدم که از درد همین جا غش کنی وقتی دست روش نمیذاشتی درد نداشت ولی همین که فشارش میدادی یه درده وحشتناکی توی پهلوم میپیچید که نگو دیدم اگه کوتاه نیام از درد مردم برای همین گفتم باشه باشه دستتو وردار دارم اذیت میشم دستش از دور کمرم شل شد منم سریع رفتم روی صندلی میز ناهار خوری نشستم تا بلای دیگه سرم نیاورده یه لبخند پیروزمندانه زد که دلم میخواست با مشت بکوبم توی دهنش که دیگه نتونه بخنده وقتی دید ساکت نشستم شروع کرد به چیدن میز و یه بشقاب برنج پر کرد گذاشت جلوم و بعدم یه کاسه خورشت قیمه بادمجون گذاشت جلوم آخ جون من عاشق بادمجون بودم ولی این کی وقت کرده غذا درست کنه حتما اون موقعه که بنده داشتم با مشت درو میشکستم آقا داشته سر خوش غذا درست میکرده کنجکاو شدم ببینم دست پختش چه جوری برای همین بشقاب و کشیدم جلو و شروع کردم خوردن انصافا دست پختش حرف نداشت من گرسنه عین این آدمای تازه به غذا رسیده همشو خوردم که با صداش غذا پرید توی گلوم نوید- خوبه نمیخواستی اگه میخواستی فکر کنم منم خورده بودی همین طوری که سرفه میکردم سریع یه لیوان آب ریختم و همشو سر کشیدم وقتی نفسم جا اومد گفتم غذات اصلا تعریفی نداره افتضاحه بعدم آدمه گرسنه رو هرچی جلوش بذاری میخوری نوید- کاملا مشخصه که دست پختم افتضاحه ، و با پوزخند به بشقاب تقریبا خالی من اشاره کرد بشقاب و هل دادم طرفش و گفتم میخواستم توی روحیت اثر نذاره وگرنه افتضاح بود و از پشت میز بلند شدم و بدون اینکه بهش کمک کنم میزو جمع کنه از آشپزخونه رفتم بیرون به من چه وظیفشه اصلا کی گفت غذا درست کنه یه نگاه توی سالن انداخت و رفتم روی راحتیا نشستم از توی اتاق بودن بهتر بود باید همه جای خونه رو میدیدم بلکه راه فراری پیدا کردم . همین طوری که اطراف و نگاه میکردم چشمم خورد به دره سالن یه نگاه توی آشپزخونه کردم دیدم نوید سرش با جمع کردن میز گرمه سریع از روی راحتیا بلند شدم و رفتم سمت در دستگیرشو گرفتمو آروم آوردمش پایین اه قفله چندبار دستگیره رو بالا پایین کردم ولی دیدم نخیر قفله همین طوری که داشتم بهش ور میرفتم یه دفه با صدای نوید که میگفت خودتو خسته نکن باز بشو نیست یه متر پریدم هوا و برگشتم سمتش با یه پوزخند داشت منو نگاه میکرد برم با مشت بزنم توی صورتش که دیگه نتونه پوزخند بزنه با صداش به چشماش نگاه کردم نوید- مثل اینکه بهت غذا دادم معدت سیر شد مغزت کار افتاده چه طوره از این به بعد هیچی بهت ندم واقعا فکر کردی این قدر احمقم که درو قفل نکنم گفتم شاید باشی ، نوش جونت خوردی تا تو باشی دیگه به من پوزخند نزنی بدون توجه به قیافه ی سرخ شدش داشتم از کنارش رد میشدم که مچه دستمو گرفت اه این چرا هروقت کار داره مثل آدم نمیگه خب مچم درد گرفت همین طورکه داشتم تقلا میکردم مچمو از دستش در بیارم گفتم مچمو ول کن درد گرفت کار داری مثل آدم صدام کن بدون توجه به حرف من گفت کجا تشریف میبرید توی چشماش نگاه کردمو گفتم خونه پسر شجاع جایی دیگه ای هم میتونم برم فعلا که زندانی هستم میخوام برم بخوابم نوید- اینجا خونه خاله نیست که من بپزم شما بخوری بعدم بشورم شما ول بتابید مگه من گفتم غذا درست کن میخواستی درست نکنی با اون دست پخت افتضاحت فقط مواد حروم کردی نوید- معلوم بود تو که اصلا دوست نداشتی همون طوری که مچم توی دستش بود منو با خودش کشید سمت پله ها از پله ها رفتیم بالا معلوم هست چیکار میکنی منو کجا میبری بدون اینکه جواب بده در اتاقو باز کرد و منو فرستاد تو خودشم اومد داخل و درو قفل کرد و کلیدشو گذاشت توی جیبش یه ترس توی تموم وجودمو گرفت یعنی میخواد چیکار کنه چرا درو قفل کرد بهش نگاه کردم داشت میخندید حتما به چهره ی من که مطمئنم رنگ به رو نداره داره میخنده به خودم مسلط شدمو با یه اخم گفت چرا درو قفل کردی نوید- میخوام در نری آخه از تو بعید نیست در برم برای چی همین طوری که داشت بهم نزدیک میشد دکمه ی پیراهن آبی چهارخونشو باز کردو گفت شاید بخوای از زیر وظایفی که به عهدته در بری یکم رفتم عقب وای نکنه داره وظایف زناشویی رو میگه غلط کرده بهم دست بزنه اینقدر جیغ میکشم تایکی بیاد وای جیغ بکشم که بدتره پس من چه غلطی بکنم با برخورد پام به یه چیز برگشتم ببیتم چیه که دیدم از بس اومدم عقب خوردم به میز روی میزو یه نگاه کردم دیدم پره از کاغذای لوله شده برگشتم سمت نوید که دیدم همچنان داره میخنده دوباره اخمامو کشیدم توی همو گفتم یالا درو باز کن من هیچ وظایفی ندارم با یه حرکت اومد سمتم و گفت چرا الان بهت میگم وظیفت چیه به کاغذای روی میز اشاره کردو گفت این نقشه ها رو تا من میخوابم محاسباتشو جک کن ببین درسته مشکلی نداشته باشه چی توقع داری این همه نقشه رو محاسبه کنم عمرا به من چه درضمن این وظیفه تواه نه من با یه قدم دیگش افتادم روی صندلی که کج گذاشته شده بود سرشو آورد پایین روبه روی منو گفت وظیفه ی من و تو نداره عزیزم ما الان یکی شدیم پس اگه اینجوریه من میرم بخوابم شما به کارت برس خواستم از روی صندلی بلند بشم که شونهامو گرفت و نذاشت بلند بشم نوید- انجام میدی یا نه نه نوید- خیله خب صورتشو داشت همین جوری میورد پایین تا ببوستم که فوری گفتم باشه باشه انجام میدم صورتش توی هون حالت متوقف شدو بعد از یه مکث کوتاهی سرشو برد عقب و گفت خوبه پس من میرم بخوابم عوضی آشغال منو گذاشته انجا خودش میخواد بره بکپه درحالی که از حرص صورتم قرمز شده بود صندلی رو کشیدم جلو و نقشه ی اولو باز کردم . بعد یه مدت کار کردن گردنم حسابی دردگرفته بود بدتر اینکه یه دو سه تا اشتباهم پیدا کرده بودم و این کارمو سخت تر میکرد میخواستم همین طوری سرسری ازش بگذرم که دیدم اگه این جوری پیش برم اتفاقی افتاد از کولم پایین نمیاد یه دست به گردنم کشیدمو دوباره شروع کردم حدود سه ساعت بود داشتم کار میکردم ولی فقط سه تا نقشه رو چک کرده بود دیگه حسابی کلافه شدم برگشتم سمت تخت دیدم آقا باخیال راحت کپه مرگشو گذاشته شیطونه میگه برم بزنم توی حالش که دیگه هوس اذیت کردنه من به سرش نخوره چشمم خورد به بالا تنه ی برهنش وا این کی لباسشو درآورد خدایش عجب هیکلی داره خاک تو سرت نازنین چشماتو درویش کن آخه این کجاش خوش هیکله دیگه بی انصافی نکن عضله ها رو نمیبینی عجب پوستی هم داره خدارو شکر روی سینش موهم نداره خب نداشته باشه به تو چه اه اگه گذاشتی یکم دید بزنم توکه دیدتو زدی دیگه چی میگی نه از این فاصله نمیشه بذار برم نزدیک تر از پشت میز بلند شدمو رفتم نزدیک تر نه خدایش هیکلش خوبه کسی که اینجا نیست هم هیکلش خوبه هم دست پختش آخی چه نازم خوابیده دلم نمیاد اذیتش کنم طاق باز خوابیده بود و یه دستشم گذاشته بود روی پیشونیش انگار توی دنیای خوابم دقدقه داری با اینکه دوسش دارم ولی نمیتونم بهش اعتماد کنم آخه نوید این چه کاری بود کردی چشمم خورد به بالشت بغلش خدایش خیلی دلم میخواست بخوابم فکر نکنم چیزی بگه بالشت دقیقا کنار نوید بود دست دراز کردم و آروم بالشت و گرفتم فقط چشمم بهش بود که اگه تکون خورد بپرم روی صندلی داشتم بالشتو میکشیدم سمت خودم که یه دفه مچه دستمو گرفت وای این چرا بیداره دستشو از روی پیشونیش برداشت و به من که توی شوک کارش بودم نگاه کرد نوید- کارت تموم شد میخوای بخوابی با من من گفتم چیزه نه سه تاشو بیشتر تموم نکردم یه چندتا اشکال داشت رفع کردم خیلی خستم یه کوچلو بخوابم بعد بلند میشم بقیه شو انجام میدم نوید- خوبه به دستم نگاه کردم چرا دستمو ول نمیکنه اصلا این چه جوری بیدار شد من که خیلی آروم بالشتو برداشتم بدون فکر هرچی توی ذهنم بود به زبون آوردم اصلا تو چه جوری فهمیدی من بالای سرتم مگه خواب نبودی بالبخند نگام کرد خودم فهمیدم چه گندی زدم یکی نیست بگه به تو چه آخه دختر داشتم تقلا میکردم که دستمو از دستش دربیارم که با یه حرکت دستمو کشید منم توقع نداشتم افتادم روی تخت اونم سریع کمرم و گرفتو زیر گوشم گفت نه نخوابیدم آخه یه عادت بد دارم بدون تو خوابم نمیبره حتما باید توی بغلم باشی بی خود کردی ولم کن کی بهت اجازه داده بهم دست بزنی دستتو بدارم نوید- بی خودی تقلا نکن خودتم خوب میدونی تا من نخوام نمیتونی جایی بری اومدم با پام بزنم توی پاش که سریع فهمیدو پاهاشو گذاشت روی پام حالا دیگه نمیتونستم حتی جم بخورم نوید- فقط یه دوساعت همین جوری بخواب مگه خسته نبودی کاریت ندارم این جوری هم تو میخوابی هم من من که مشکلی ندارم تو مشکل داری نوید- مطمئنی آره مگه به خودم شک دارم دست و پاهاشو از دورم برداشتو رفت اون سره تخت و گفت هر جور راحتی ولی همین جا بخواب من کاریت ندارم ببینم میتونی بخوابی یا نه وا خوله ها چرا نتونم بخوابم بی توجه بهش بالشت و گذاشتم زیره سرم و چشمامو بستم حدود بیست دقیقه همین طوری چشمام روی هم بود ولی دریغ از یه چرت کوچولو نمی دونم چه مرگم شده بود من که تاچند دقیقه پیش دلم میخواست یه دله سیر بخوابم پس چم شده بود نکنه به خاطر این باشه که بقل این شازده خوابیدم نه بابا فکر نکنم آخ اون بدبخت که رفته گوشه ی تخت خوابیده کاری باهام نداره نمیشه هم دنده به دنده شد همین حالاش که پشتم بهشه خوابم نمیبره دیگه اگه برگشتم چشمم که به جمالش افتاد میخوام شروع کنم به بررسی هیکلو چهره بی خیال دنده به دنده شدن الان دیگه خوابم میبره یه پنج دقیقه دیگه هم گذشت ولی دیدم نخیر فایده نداره خب چی میشه اون دنده بشم حتما تا حالا خوابیده ، همون طوری چشم بسته برگشتم روی اون دنده یه چند دقیقه همون طوری چشم بسته موندم ولی دیدم طاقت نمیارم میخوام ببینم چه جوری خوابیده برای همین آروم لای چشمامو باز کردم که ای کاش باز نکرده بود دیدم نوید با نیش باز داره نگام میکنه کوفت نیشتو ببند انگار داره فیلم کمدی نگاه میکنه خواستم بدون توجه بهش چشمامو ببندم که با صداش بهش نگاه کردم نوید- اگه خوابت نمیبره من میتونم بهت لطف کنم بذارم بیای بغلم ، دستاشو ازهم باز کرد که یعنی برم بغلش لطفت برای خودت من داره خوابم میبره اگه شما بذارید نوید- جدی الان 45 دقیقست روی تخت همین طوری دراز کشیدی میخواست خوابت ببره تا حالا برده بود نخیر من همش همین طوری میخوابم نوید- اینو به کسی بگو که پیشت نخوابیده باشه من که میدونم تا سرت بره روی بالشت خوابت برده اه پس الان چه مرگم بود چرا خوابم نمیبرد با صداش دوباره بهش نگاه کردم نوید- بیا اینجا بذار هم من بخوابم هم تو برای چی باید بیام بغل تو نوید- چون توهم به درده من دچاری بدون من خوابت نمیبره برو بابا مسخرست اینا رو میگی تا بیام بغلت نوید- باور نکن ولی خودت قبلا بهم گفتی وقتی بعضی شبها دیر میومدم تو هوز بیدار بودی یه شب که حسابی دعوات کردم گفتی چرا نمیخوابی بدون من خوابت نمیبرده وای بسه خیلی خندیدم دلم درد گرفت نوید- باور نکن شب که تا صبح بیدار بودی اون وقت میفهمی چی میگم از روی تخت بلند شدو رفت سمت دستشویی منم که دیدم خوابم نمیبره بلند شدم رفت پشت میز و شروع کردم به ادامه ی محاسبه ها همین طورکه روی میز خم بود صداشو دم گوشم شنیدم واز هرم نفساش که به گوشم میخورد مور مور میشدم نوید- اشکالاتش کجا بود نقشه هایی رو که چک کرده بودمو باز کردم و اشکالاتشو بهش گفتم نوید- خوبه این نقشه که تموم شد دیگه بقیه رو نمیخواد دست بزنی خوشحال برگشتم سمتش و گفتم واقعا دیگه بقیه رو چک نکنم نوید- نه بقیه رو بذار برای روزای دیگه مثل بادکنک بادم خالی شد برگشتم سمت میزو گفتم زحمت کشیدید ممنون نوید- خواهش میکنم قابل تورو نداشت عزیزم پسره ی دیونه شیطونه میگه بزن ناکارش کن حتما زورت بهش میرسه اونم وایمیسه تو ناکارش کنی بی خیال حرص خوردن شدمو دوباره سرمو کردم توی نفشه زمانی به خودم اومدم که ساعت 8:30 بود بلاخره کار این نقشه هم تموم شد یه دست به گردنم که خشک شده بود کشیدم واز روی صندلی بلند شدم و رفتم طبقه ی پایین دیدم نوید توی آشپزخونست و داره توی یه بشقاب ماکارونی میکشه از همین جا دهنم آب افتاده بود نوید وقتی بشقاب و پر کرد رفت نشست پشت میزو شروع کرد به خوردن اااااا چرابرای من نکشید پسره ی پررو یعنی نمی اومدم نمیخواست صدام کنه چه عقده ایه بدون توجه بهش رفتم سمت کابینتا ویه بشقاب برداشتم و رفتم سمت ظرف که ماکارانی بکشم که هنوز دستم به دره ظرف نرسیده صداش بلند شد نوید- کجا من بهت اجازه دادم یعنی باید بخاطره غذا خوردنم ازت اجازه بگیرم نوید- غذا خوردن که نه ولی غذایی که من پخته باشم آره ارزونی خودت نخواستم حالا انگار چی پخته داشتم برمیگشتم که با صداش متوقف شدم نوید- چون میدونم ماکارانی خیلی دوست داری به یه شرط میذارم که بخوری با خوشحالی برگشتم سمتشو گفتم چه شرطی با یه لبخند روی لبش گفت شب باید پیش من و تو بغل من بخوابی عمرا الان میرم برای خودم یه چیز درست میکنم شده از گشنگی بمیرم نمیام توی بغل تو نوید- خواهیم دید بدون توجه بهش رفتم سمت در یخچال همین که درشو باز کردم خشکم زد یخچال خالیه خالی بود فقط یه شیشه آب توش بود این که تا ظهر پره پر بود برگشتم سمت نوید که داشت بالبخند نگام میکرد مواد غذایارو چیکار کردی نوید- خوردمشون اون همه مواد و خوردی کجا گذاشتی شون نوید- یه دست توی جیبش کردو گفت این جا که نیست پیداش کردم خبرت میکنم من گشنمو یالا بگو کجاست نوید- شرطو قبول کن بشین یه دل سیر ماکارانی بخور اتفاقا خیلی خوشمزه شده حداقل یه تیکه نون توی یخچال میذاشتی نوید- میدونستم شده نونم بخوری شرطو قبول نمیکنی برای همین نونم برش داشتم خیلی عوضی یه دفعه از پشت میز بلند شدو اومد سمتم من مثل چی ترسیده بودمو چسپیده بودم به یخچال اومد مچه دستمو گرفتو گفت نوید- چی گفتی یه بار دیگه بگو به غلط کردن افتاده بودم برای همین بدون اراده گفتم من گشنمه یه چند لحظه نگام کردو بعد زد زیره خنده و گفت اینو که میدونم جمله ی قبلیتو بگو یادم نمیاد نوید- که یادت نمیاد یادت بیارم نه نه یادم اومد ببخشید از دهنم پرید دستمو ول کرد داشت میرفت که گفتم نوید نوید- جانم برای یه چند لحظه هیچی نگفتم که برگشت سمتم و گفت چیه میخوای بگی گشنته سرمه به معنی آره تکون دادم که گفت من سر شرطم هستم قبول کن تا برات بکشم ای خدا منو نجات بده سرمو انداختم زیرو گفتم باشه قبول نوید- جدی قبول کردی چاره ی دیگه ایم دارم معدم داره سوراخ میشه نوید با خنده گفت نه و رفت سمت ظرفو شروع کرد به کشیدن رفتم پشت میز نشستم و تا بشقابو گذاشت جلو حمله کردم بهش داشتم همین جوری تند و تند میخوردم که دیدم زل زده بهم چیه چته چرا نگاه میکنی بدون حرف دستشو آورد جلو که سرمو کشیدم عقب ولی نوید بی خیال نشد با برخورد سر انگشتش به گوشه ی لبم قلب لرزید با صداش به خودم اومدم گوشه ی لبت روغنی شده بود و دستشو کشید عقب سرمو انداختم زیرو مشغول خوردن شدم ولی قبلم همچنان خودشو به قفسه ی سینم میزد


برچسب ها : ,,

نويسنده : romankade | نسخه قابل چاپ | 1 2 3 4 5 | اشتراک گذاری :
بازديد : 1113 | ديدگاه(0) | 1394/6/25

تمام حقوق برای سایت محفوظ است و کپی برداری از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد

Copyright © 2010-2012 http://romankade.samenblog.com/ All Rights Reserved